فیک: اگه ما ستاره بودیم چی؟! [پارت :5]
✧༺♥༻✧
سوییچشو پرت کرد سمت نگهبان کمپانی و یه چشمک به من زد و رفت داخل
هن؟؟؟؟؟؟!!!
این الان رفت تو؟(●__●)
من دیگه رد دادم
وارد کمپانی ک شدم چشمام برق زد
برق خوشحالی از اینکه بالاخره به هدفم رسیدم
رفتم سمت اتاق شی هیوک (رییسم)
در زدم و بعد از اینکه اجازه ورود داده شود
وارد اتاق شی هیوک شدم
من: سلام من برای کارطراحی امدم
ریس: سلام الی جان خیلی وقت که منتظرت بودیم چرا اینقدر دیر برای ما طراحی مثل شما باید یک روزه بیاد نه یک
ماهه(⊙_☉) بسیار خب خانم کارپل (منشی شخصی)بهتون چیز های لازم رو میگه از فردا میتونید کارتون رو شروع کنید
تشکری کردم و همراه خانم کارپل رفتیم تا اتاقم رو نشونم بدن
بعد از توضیحات کامل ایشون تشکری کردم و به سمت بیرون حرکت کردم
از کمپانی ک خارج شدم باز اون پسره رو دیدم ک تکیه داده بود به ماشینش و منتظر کسی بود
اومدم از کنارش رد شم ک...
پسره:بریم؟!
متعجب برگشتم سمتش یه تای ابرومو دادم بالا
من:کجا اونوقت؟؟
پسره:والا من راننده شخصی شما شدم ک حالا برگشتن برسونمت چی میشه مادمازل
زیر لب با حرص گفتم:مادمازل بخوره تو سرت
اینو گفتم و از کنارش سریع رد شدم
حتی به پشت سرم هم نگاه نکردم
برگشتم هتل و مثل یه جنازه افتادم روی تخت
نفهمیدم چی شود وتوی دنیای خواب غرق شدم
از خواب بیدار شدم
گوشیم داشت زنگ میخورد مامانم بود گوشی جواب دادم
من :سلام
مامانم : سلام خوبی کجای زنگ زدم چرا جواب ندادی حالت خوبه الان داری... که حرفش رو قطع کردم
من : مامان یکم اروم باش من خواب بودم
مامانم : چرا بهم زنگ نزدی نمیگی من نگران میشم ؟؟؟
من: ببخشید وقت نکردم
مامانم : اخه الان چه وقت خوابیدن مگه تو کارو زندگی نداری خیلی خب باشه
بعد بهت زنگ میزنم
من : باشه..
مامانم: باشه مواضب خودت باش آنقدر هم نخواب
من: باشه ...
هنوز خواب بودم اصلا نفهمیدم چی به مامانم گفتم دوباره خوابیدم
چشمام رو باز کردم نوری که توی صورتم افتاده بود چشمام رو زد
از جام بلند شدم
یک لحظه چشمم به خودم توی اینه افتاد
من : یا خدا این دیگه کیه وای حالا سه ساعت طول میکشه تا موهام رو درست کنم
شبیه تارزان شدم اووووووووف
لباس هام رو عوض کردم و حاضر شدم
از بیرون به کل کمپانی نگاهی انداختم و با لبخند وارد شدم...
(تا بعد 🐼🍓)
سوییچشو پرت کرد سمت نگهبان کمپانی و یه چشمک به من زد و رفت داخل
هن؟؟؟؟؟؟!!!
این الان رفت تو؟(●__●)
من دیگه رد دادم
وارد کمپانی ک شدم چشمام برق زد
برق خوشحالی از اینکه بالاخره به هدفم رسیدم
رفتم سمت اتاق شی هیوک (رییسم)
در زدم و بعد از اینکه اجازه ورود داده شود
وارد اتاق شی هیوک شدم
من: سلام من برای کارطراحی امدم
ریس: سلام الی جان خیلی وقت که منتظرت بودیم چرا اینقدر دیر برای ما طراحی مثل شما باید یک روزه بیاد نه یک
ماهه(⊙_☉) بسیار خب خانم کارپل (منشی شخصی)بهتون چیز های لازم رو میگه از فردا میتونید کارتون رو شروع کنید
تشکری کردم و همراه خانم کارپل رفتیم تا اتاقم رو نشونم بدن
بعد از توضیحات کامل ایشون تشکری کردم و به سمت بیرون حرکت کردم
از کمپانی ک خارج شدم باز اون پسره رو دیدم ک تکیه داده بود به ماشینش و منتظر کسی بود
اومدم از کنارش رد شم ک...
پسره:بریم؟!
متعجب برگشتم سمتش یه تای ابرومو دادم بالا
من:کجا اونوقت؟؟
پسره:والا من راننده شخصی شما شدم ک حالا برگشتن برسونمت چی میشه مادمازل
زیر لب با حرص گفتم:مادمازل بخوره تو سرت
اینو گفتم و از کنارش سریع رد شدم
حتی به پشت سرم هم نگاه نکردم
برگشتم هتل و مثل یه جنازه افتادم روی تخت
نفهمیدم چی شود وتوی دنیای خواب غرق شدم
از خواب بیدار شدم
گوشیم داشت زنگ میخورد مامانم بود گوشی جواب دادم
من :سلام
مامانم : سلام خوبی کجای زنگ زدم چرا جواب ندادی حالت خوبه الان داری... که حرفش رو قطع کردم
من : مامان یکم اروم باش من خواب بودم
مامانم : چرا بهم زنگ نزدی نمیگی من نگران میشم ؟؟؟
من: ببخشید وقت نکردم
مامانم : اخه الان چه وقت خوابیدن مگه تو کارو زندگی نداری خیلی خب باشه
بعد بهت زنگ میزنم
من : باشه..
مامانم: باشه مواضب خودت باش آنقدر هم نخواب
من: باشه ...
هنوز خواب بودم اصلا نفهمیدم چی به مامانم گفتم دوباره خوابیدم
چشمام رو باز کردم نوری که توی صورتم افتاده بود چشمام رو زد
از جام بلند شدم
یک لحظه چشمم به خودم توی اینه افتاد
من : یا خدا این دیگه کیه وای حالا سه ساعت طول میکشه تا موهام رو درست کنم
شبیه تارزان شدم اووووووووف
لباس هام رو عوض کردم و حاضر شدم
از بیرون به کل کمپانی نگاهی انداختم و با لبخند وارد شدم...
(تا بعد 🐼🍓)
۸.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.